فرهامفرهام، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 29 روز سن داره

روزهای زیبای کودکی

واکسن 18 ماهگی

سلام ،سلام به دوستای خوبم . سلام به پسر گلم که الان ساعت ٧:٣٠ صبح روز پنجشنبه است و تو الان بعد از دو روز ناراحتی و درد تو خواب نازی هستی .روز سه شنبه ١٦ اسفند ١٣٩٠ پسر گلم واکسن ١٨ ماهگیشو زد . شب قبلش مامان خیلی استرس داشت یه دل می گفت نزن یه دل می گفت بزن موندم که چیکار کنم ولی بابا می گفت باید بزنیم آخه تاقت درد کشیدنتو نداشتم ولی با توکل به خدا خواندن چند آیه و دادن صدقه صیح ساعت ١٠:٣٠ راهی مرکز بهداشت شدیم وقتی وارد شدیم مسئول مرکز گفت که فقط یه واکسنشو میتونید بزنید چون واکسن سه گانه رو نداریم و واکسن سه گانه رو هر وقت آمد با شما تماس می گیریم و بعد میایید میزنید .من خیلی ناراحت شدم و به استرسم اضافه شد گفتیم چاره ای نیست یه ق...
20 اسفند 1390

گربه

گربه سرما خورده                                  قرص و دوا نخورده       اتل متل نخودچی                                 سرفه و هاپچی هاپچی ببین چه لاغر شده                        ...
20 اسفند 1390

آموزش كلمات جديد

١) هومبه = آب ميوه ٢) به = غذا ٣) مه = شير ٤) بووه = ددر ٥) آبه = آب ٦) جيزه = هر چيزي كه روشن باشد ( چراغ ، آتيش، ...) اين كلمات همش براي پنج تا شش ماهگي بود . و اما ادامه آموزش ... كلمات جديد از يك سال به بعد . 7) دبز =سبز 8) توپ =توپه 9) بادكنك =تق 10) گوشت =جوشت 11) چشم =چش 12) هر چيز داغ =جيز 13) هر نوع غذا =به به 14) هر نوع شيء كه خوردني نباشه =اخ 15) ساسان (اسم پسر عموي فرهام ) =دادان 16) سكوت (دستشو رو بينيش ميزاره ) =هيش ١٧) آبی =اب و خلاصه اين كلمات ادامه دارد ... ١٨)میمون =ممون ١٩)مرسی =میسی ٢٠)پرندگان =قارقار ٢١)هر نوع خوردنی =به به ٢٢)تنقلات =قاقا ٢٣)گربه =پیشی ،میوم ٢٤)گ...
20 اسفند 1390

راه رفتن فرهام جون در یک سال و پانزده روزگی

سلامممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم . یه سلام طولانی بخاطر اینکه دیر آمدیم ،ولی بلاخره ما آمدیم . آره الان که آمدیم نمیدونم از کجا شروع کنم ، بزارید مثل همیشه اول شاکر خدای خوب و مهربانمون باشیم بخاطر محبتای که به ما کرده و بعد از آقا فرهام پسر گلم بگم که چه کارای کرده . درست ده روز بعد از مراسم تولد پسرم فرهام جون شروع به راه رفتن کرد   روز بیست و ششم شهریور ساعت ٩ شب بود که من و باباش نشسته بودیم داشتیم تلویزیون می دیدیم یکدفعه دیدیم فرهام داره راه میره آنقدر خوشحال شدیم که من و باباش همدیگرو نگاه کردیم و خنددیم    ،فرهام عزیزم خودشم آنقدر ذوق کرده بود هی میامد بغل باباش بعد میامد بغل مامانش .در...
13 اسفند 1390

آدامس جویدن

گل پسر مامان چند وقته که به آدامس علاقه پیدا کرده ،از اونجایی که مامان هر روز باید آدامس بخوره فرهام جونمم از بس که دست مامان دیده اونم عادت کرده (البته سعی می کنم که جلوی چشم پسرم نخورم ولی پسر طلا حواسش به همه چی هست ) و از مامان و باباش آدامس میخواد و هر وقتم خودش دلش آدامس بخواد انگشتشو می کنه تو دهنش و دندوناشو نشون میده و بعد به حالت جویدن دندوناشو بهم میزنه و میگه ( هم )و ما متوجه میشیم که فرهام جون آدامس میخواد .اما عسل مامان حرف گوش میکنه و بهش گفتم که پسرم آدامسو باید بجویی نکنه قورت بدیی ،پسر طلا هم متوجه شده و هر وقت آدامس میخواد قشنگ میجوه و هر وقتم که دیگه از خوردنش خسته میشه سریع میاره میده به مامان و میگه ( اخ ) .اما چند روز ...
13 اسفند 1390

18 ماهگی

خبر خبر خبردار امروز پسر گلمون فرهام جون ١٨ ماهه شد . سلام .عزیز دلم امروز وارد ١٨ ماهگی شدی خیلی خوشحالیم که پسرمون دیگه بزرگ شده و خیلی کارارو خودش انجام میده و خیلی حرفا یاد گرفته و خیلی شیطونیهای جدید انجام میده . امروز که فرهام جون وارد ١٨ ماهگی شد یه جشن سه نفره گرفتیم ،البته به همراه گربه ها که نقش بسیار مهمی برای فرهام جون دارن .پسر طلا عاشق گربس و هر چی گربه ببینه و هر جا گربه باشه دوست داره که مال اون بشه .فرهام جون فیلم گارفید رو هم خیلی دوست داره به خاطر همین دورو ورش همش نمونه ای از گربه وجود داره .روزی سه الی چهار بار فیلم گارفیلد رو می بینه و بهش میگه (پیشی گا) البته یه سگم داره جای اودی توی فیلم گارفیلد که اونو...
12 اسفند 1390

صابون

  کی بود کی بود؟ یه صابون کوچیک موچیک گریه می کرد چیلیک چیلیک   غصه می خورد همیشه می گفت چرا صابون بزرگ نمی شه   هر روز دارم آب می خورم تَر می شم ولی کوچیک تر می شم   رفتم پیشش نشستم براش یه خالی بستم   گفتم من هم اون قدیما غول بودم مثل تو خنگول بودم   کوچیک شدم که با تو بازی کنم سُرت بدم سُرسُره بازی کنم ...
4 اسفند 1390
1